JavaRush /وبلاگ جاوا /Random-FA /مسیر یک سوئیچر به IT
Бобрович Борис
مرحله
Одесса

مسیر یک سوئیچر به IT

در گروه منتشر شد
سلام به همه، تصمیم گرفتم چند کلمه در مورد نحوه ورود به IT بنویسم تا برای کسانی که هنوز مردد هستند یا در حال تلاش هستند، انگیزه و اعتماد به نفس را افزایش دهم. مسیر سوئیچر به IT - 1باید گفت که باید قاطعانه خودتان تصمیم بگیرید که آیا این تجارت برای شما مناسب است یا خیر. زیرا در راه رسیدن به این هدف موانع زیادی خواهید داشت و از خود چیزی مانند این می پرسید: "شاید همه اینها برای من نباشد" یا "من احتمالاً خیلی احمق هستم." باید با این موضوع کنار بیای و بپذیری. سخت خواهد بود، اما اگر بر همه اینها غلبه کنید، سود آن ملموس خواهد بود. من الان 27 ساله هستم. من چندین بار وارد دانشگاه شدم =) اولین بار زمانی بود که امتحانات گرفته شد (سال آخر قبل از اجرای کامل EIT). علیرغم اینکه من امتحانات مدرسه را خیلی خوب قبول کردم، شکاف بین برنامه آموزشی مدرسه و آنچه در دانشگاه مورد نیاز بود تأثیر خود را گذاشت (قبل از آن امتحانات، UPE عصبی در حاشیه سیگار می کشد). دوره های آمادگی رفتم. تمام شد و وارد شد. حتی با وجود اینکه دانشکده ای که در آن کار کردم خوب بود، اما به نوعی برایم لذتی نداشت. نمی‌خواستم زندگی‌ام را با مهره‌ها، چرخ‌دنده‌ها و نقاشی‌ها مرتبط کنم. سال اولم را رها کردم و هر کجا که خواستم دوباره وارد قرارداد شدم. من جهت را با در نظر گرفتن چشم اندازهایی که این حرفه می توانست ارائه دهد، انتخاب کردم. منابع اطلاعاتی دانشگاه به زیبایی شرح داده اند که من بعد از فارغ التحصیلی چه کاری را می توانم انجام دهم. و من، با الهام از آینده درخشانم، گام برداشتم تا گرانیت علم را بجوم. در آن زمان خانم، "من قبلاً هرگز اینقدر اشتباه نکرده بودم." یک مشت مزخرفات غیرضروری یاد دادند که آن هم صد ساله بود. البته رشته های جالبی هم بود مثل C++ و پایگاه داده. اما واقعاً امکان آموزش آنها وجود نداشت، زیرا کسب درآمد برای مسکن و غذا ضروری بود. شرایط، باید بگویم، بهترین نبود.
مسیر سوئیچر به IT - 1
مطالعه‌ام این‌گونه پیش رفت و فهمیدم که در اصل، خدا می‌داند همه چیز درباره چیست. در این مدت مشاغل زیادی را تغییر دادم. او پیشخدمت، مروج، بازرگان، عامل فروش و غیره بود. من در یک حرفه بسیار تخصصی دیگر دانش کسب کردم که بسیار جالب و پردرآمد است اما در کشورهای ما عملاً بی ادعا است. بنابراین همه چیز می چرخید و می چرخید و در یک لحظه متوجه شدم که کم کم دارم تسلیم می شوم. وقتی تمام روز سر کار عجله دارید، سعی می کنید تمام وقت به دانشگاه بروید تا یک آزمایشگاه یا یک دوره آموزشی بگذرانید، و سپس عصر برمی گردید و سعی می کنید چیز دیگری یاد بگیرید، متوجه می شوید که برنده شده اید. طولانی نیست و باید در مورد چیزی فکر کنید. و این اتفاق افتاد که افرادی در اطراف من بودند که یا قبلاً در IT کار می کردند یا سعی می کردند برنامه نویس شوند. و با نگاه کردن به آنها، دیدم که آنها به کاری که انجام می دهند علاقه مند بودند و نتایج مربوطه را نیز به همراه داشت. فاکتور اصلی برای من البته همنوعم بود که همیشه در همه امور از من حمایت می کرد. صادقانه بگویم، نمی دانم بدون او چه کاری می توانستم انجام دهم. بنابراین. او توانایی های خوبی در تحصیل علوم دقیق داشت و به سمت برنامه نویسی کشیده شد و از من دعوت کرد تا در این مسیر تلاش کنم. باید بگویم که هیچ وقت علاقه ای به این کار نداشتم و فکر می کردم اصلاً برای من نیست. اما من شروع به تلاش کردم. البته ابتدا سرم کاملاً گیج شده بود و به سختی می توانستم خودم را مجبور کنم. من سعی کردم C++ را یاد بگیرم، اما یادگیری از کتاب های درسی سخت بود. انگیزه به صفر رسید. به همین دلیل استراحت کردم. سپس یک روز دوست دخترم وارد دوره‌ای در شرکتی شد که افرادی را با هدف آموزش برنامه‌نویسی به زبان جاوا و استخدام آن‌ها جذب می‌کرد. با هم به مصاحبه رفتیم. اون موقع نتونستم بگذرم باز هم عامل کمبود زمان برای آماده سازی تاثیر گذاشت. من به سر کار برگشتم و دوره ای برای مطالعه برمی گشتم. من قبلاً در پذیرش بعدی ثبت نام کرده ام (به هر حال ، دقیقاً اینگونه تصمیم گرفتم جاوا را مطالعه کنم). باز هم تکرار می کنم که به طرز جهنمی سخت بود. در حال حاضر ترکیب کار و تحصیل در دانشگاه دشوار است، و وقتی دروس را اضافه کردم، عملاً از انجام هر کاری دست کشیدم. به علاوه، مشکلاتی در خانواده ایجاد شد. مجبور شدم درس خواندن را رها کنم. زمان گذشت. من از لیسانس فارغ التحصیل شدم و در نهایت متوجه شدم که از دانشگاه فارغ التحصیل می شوم با چشم انداز عالی برای تبدیل شدن به یک متخصص در همه چیز و هیچ چیز. برای فوق لیسانس رفتم رشته مکاتبات. می توانم با اطمینان کامل بگویم که چیزی از دست نداده ام. تحصیلات عالی ما چیزی جز توانایی طفره رفتن و ناامیدی از دست دادن زمان زیادی که می تواند مفید صرف شود، نمی دهد.کار کمی راحت تر شد. اوقات فراغت ظاهر شد. اما بعد دیدم که باید زمینه سازی برای آینده ای عادی فراهم شود. فعلی چیزی جز اعصاب از بین رفته نداد. دوباره شروع به یادگیری جاوا کردم. من سعی کردم این کار را بر اساس کتاب کتی سیرا و برت بیتس انجام دهم. درست مثل دفعه قبل، یادگیری چیزی برایم سخت بود. من نوعی ساختار و پیچیدگی می خواستم، اما چیزی که به دست آوردم هنوز از چیزی به چیز دیگر می پریدم. و بعد دوستم گفت که او هم در برنامه نویسی تلاش می کند و با استفاده از JavaRush شروع به یادگیری کرد. باید گفت که در ابتدا خیلی در این مورد شک داشتم. بازی ای که می تواند به فرد برنامه نویسی آموزش دهد؟ به نظر می رسد پول گرفتن است. با این حال، پیشروهای وحشتناک از کتاب ها یاد می گیرند و نه چیز دیگری. اما پس از مدتی جستجو و بررسی کتاب‌های درسی، تصمیم گرفتم که از توصیه‌ها پیروی کنم و JavaRush را شروع کنم. و باید بگویم، ما می رویم. این چیزی بود که من دنبالش بودم. پیچیدگی و ساختار. همه وظایف بلافاصله با تمرین داده شد. هر چیزی را که یاد گرفتم، بلافاصله اعمال کردم و به این ترتیب در ذهنم ذخیره شد. درست در محل کار کدگذاری شده است. هر راه حلی برای مشکل باعث لذت می شود زیرا انتقال به سطح بعدی را فراهم می کند. هر مقاله انگیزه بخش بود. وقتی ویدیوها در طول فرآیند یادگیری ظاهر می‌شد، دوست داشتم برای خودم چای سبز درست کنم، یک Snickers بگیرم و برای تماشا مکث کنم. این واقعاً کمک کرد تا سرم را پاک کنم و در عین حال انگیزه بیشتری پیدا کنم. البته لحظات سختی هم وجود داشت. شغلی که در آن کار می کردم نه تنها لذت بخش نبود، بلکه رک و پوست کنده بود. رؤسا از من می خواستند که دائماً مانند یک گالری سخت کار کنم و در عین حال مدام سعی می کردند حقوقم را خم کنند و اعصابم را خراب کنند. باید طفره می رفتم تا چیزی به دست بیاورم. به علاوه، البته، این احساس که من زمان را مشخص می کردم در حالی که همه به جلو حرکت می کردند، افسرده کننده بود (و این بدترین چیز است). این به طور طبیعی زندگی خانوادگی را تحت تأثیر قرار داد. نیمه من، که در آن زمان قبلاً به عنوان یک توسعه دهنده کار می کرد، در مورد این نگران بود. چنین تنشی، البته، منجر به رنده شد. در تمرینات هم گاهی به کارهایی برخورد می کردم که به نظرم می رسید احمق هستم و این کار من نیست. اما هر بار بر خودم غلبه کردم و آن را به آخر رساندم.
مسیر سوئیچر به IT - 2
بنابراین، من به سطح 25 JavaRush رسیدم. در آن زمان، دوستم که این دوره ها را به من توصیه می کرد، قبلاً کار می کرد و توصیه کرد که شروع به برش پروژه های کوچک آموزشی خودم کنم. در آن زمان مشکلات مالی وجود داشت و اشتراک ماهانه بعدی من به تازگی تمام شده بود. تصمیم گرفتم به توصیه های او عمل کنم (اتفاقاً کمی پشیمانم که نتوانستم درسم را کامل کنم). من شروع به مطالعه چارچوب Spring کردم، بدون آن توسعه در جاوا در حال حاضر تقریبا غیر قابل تصور است. من شروع به تعمیق دانش خود در HTML و CSS کردم. خوب، من در واقع شروع به ساخت یک برنامه وب کوچک کردم. اولین برنامه من هیچ مزیتی جز تسلط من بر فناوری های جدید نداشت. ماهیت آن فقط جمع آوری یک شی از لیستی از اجزای مختلف و سطوح کیفیت بود. ابتدایی به نظر می رسد. اما این او بود که به من اجازه داد اصول اولیه را بیاموزم و به من اطمینان داد که می توانم مهارت هایم را در عمل به کار ببرم. در طول مسیر شروع به نظارت بر بازار کار کردم. در واقع تعداد زیادی از آنها وجود داشت و صفر. نکته این است که در شهر من بخش فناوری اطلاعات بسیار توسعه یافته است و همیشه به توسعه دهندگان جاوا نیاز است. اما بیشتر آنها در سطح متوسط ​​و بالاتر مورد نیاز هستند. موقعیت های خالی نادر برای یک جوان نیاز به یک سال تجربه یا توانایی کار با یک سری فناوری هایی دارد که من نمی دانستم. این به این دلیل بود که بازار با توسعه دهندگان تازه کار بیش از حد اشباع شده بود و آستانه دانش برای ورود به طور مداوم در حال افزایش بود. به عنوان مثال، در Lviv، گاهی اوقات می توانید جاهای خالی را ببینید که در آن فقط Java Core مورد نیاز است. با وجود این، من شروع به ارسال رزومه، به طور همزمان بایگانی پروژه های آموزشی و مطالعه فناوری های جدیدی کردم که در صفحات DOU به مبتدیان ارائه می شد. یک حساب لینکدین ایجاد کردم و آن را با مهارت های اندکم پر کردم. طبیعتاً هیچ پاسخی وجود نداشت. چه کسی به یک متخصص مبتدی نیاز دارد که آموزش او هنوز باید در زمان، پول و منابع انسانی ریخته شود. هیچکس. اما من تسلیم نشدم و با اصرار رزومه ام را حتی به جاهایی که موقعیت های میانی لازم بود فرستادم. زمان گذشت. و البته احساس ناامیدی کردم. به نظر می رسید هیچ چیز درست نمی شود. اما سپس پیشنهادی برای تکمیل یک کار آزمایشی دریافت کردم (به هر حال، از جایی که وسط مورد نیاز بود آمد). وقتی بازش کردم هم لحظه ترس بود و هم لحظه شادی. دیدم که کار کاملاً قابل انجام است. لازم بود برنامه ای ایجاد شود که در آن کاربر بتواند یک شی با شناسه، نام و مقدار عددی ایجاد کند. نیاز به استفاده از Spring (Boot، IoC، REST، MVC، Security)، Hibernate، MySQL، JUnit. برای رابط کاربری استفاده از Thymeleaf پیشنهاد شد. از اینها، در آن زمان من کم و بیش فقط Spring IoC، MVC و MySQL را می دانستم. پنج روز برای همه چیز در نظر گرفته شده بود. شروع کردم به تسلط بر آن. خیلی وقته نخوابیدم به علاوه، درست در اواسط این دوره، مجبور شدیم برای دیدار اقوام با هواپیما پرواز کنیم. تمام تلاشم را کردم و روز آخر به سختی می‌توانستم چیزی بفهمم، چون مدت زیادی نخوابیده بودم. تکلیف رو فرستادم بعد از کمی انتظار جواب گرفتم که تکلیف بررسی شده و به حسابم گذاشته می شود. طبیعتاً این پاسخ مؤدبانه استاندارد است. من کاملاً فهمیدم که بعید است بار اول کار را به خوبی انجام دهم. اما این قبلاً چیزی بود. این فرصت به من اجازه داد تا چیزهای جدید زیادی یاد بگیرم. حتی با وجود اینکه پیشنهادی دریافت نکردم، باز هم از فرصتی که برای امتحان کردن به دست آورد سپاسگزار بودم.
مسیر سوئیچر به IT - 3
به درس خواندن ادامه دادم. من در مدرسه برنامه نویسی پاییز که هر ساله توسط یک شرکت معروف در شهرمان برگزار می شود ثبت نام کردم. با شناختی که از قبل داشتم به راحتی در آزمون گزینش قبول شدم. ماهیت مدرسه آشنایی دانش آموزان با زبان ها و ابزارهای توسعه بود. بعلاوه، کسانی که مایل بودند می‌توانستند گروه‌هایی را تشکیل دهند که یک متصدی به آن‌ها وابسته بود و وظیفه تکمیل یک یا آن پروژه به آنها داده شد. این، در تئوری، فرصتی برای جلب توجه و یافتن شغل ایجاد می‌کرد. در اینجا آموختم که نه تنها دانش فناوری مهم است، بلکه کار تیمی نیز مهم است. در طول فرآیند یادگیری، چیزهایی را که از دست داده بودم دیدم و کمی قبل از اینکه همه چیز تمام شود، شروع به ایجاد برنامه ای کردم که بسیار مبهم شبیه یک Pinterest ساده شده بود. در طول راه، از دوستم خواستم که مرا راهنمایی کند. با گذشت زمان، دیدم که بهتر و بهتر عمل می کنم. با هر قدم جدید احساس می کردم که این مال من است. من واقعا از کاری که انجام دادم لذت بردم. من به معنای واقعی کلمه تمام جزئیات برنامه ام را لیس زدم. این به ویژه در قسمت جلو صادق است. توسعه آن به من زمان بیشتری نسبت به باطن گرفت. زیرا نمی توانید با نسبت ها حدس بزنید و همه چیز شبیه UG است. کمی بیشتر گذشت و دیدم دوباره برای رشته هایی که دو بار ثبت نام کرده بودم ثبت نام در جریان است. تصمیم گرفتم دوباره رزومه خود را ارسال کنم. همه چیز به زیبایی طراحی و نقاشی شده بود (البته به زبان انگلیسی). در پاسخ از من برای مصاحبه دعوت شد. وقتی جوابم را دادند یک هفته مانده بود. در طول این مدت، من به معنای واقعی کلمه منابع اطلاعاتی را می بلعیدم که پاسخ سوالاتی را که ممکن بود پرسیده شود ارائه می کردند. ضمناً منبع Quizfull نیز در اینجا به من کمک زیادی کرد. بسیاری از نحو روشن شد. با وجود اینکه مجبور بودم به عنوان کامپایلر در آنجا کار کنم، اما در واقع بسیار مفید بود و هر چیزی که در آنجا یاد گرفتم در مصاحبه مفید بود، که احساس کردم به خوبی از پس آن برآمدم. اصولاً به نظر می رسید که این موضوع بعداً تأیید شد. من دوره را گذراندم. در طول فرآیند آموزشی، متقاضیان ملزم به حضور در سخنرانی ها و انجام تکالیف بودند. در طول مسیر، همه متقاضیان به تیم تقسیم شدند و یک پروژه آموزشی به آنها داده شد که اصل آموزش بود. وقتی موضوع یک پروژه آموزشی به ما پیشنهاد شد، کل تیم فکر کردند که نمی توانیم از عهده آن برآییم. متصدیان صراحتاً گفتند که موضوع فوق‌العاده است و به طور کلی یکی از سخت‌ترین موضوعات تمام دوران است. فناوری‌های زیادی وجود داشت که ما آن‌ها را بررسی نکرده بودیم. اما با این وجود، ما تصمیم گرفتیم که باید تلاش کنیم و در بدترین حالت، تجربه بسیار خوبی خواهد بود. در اینجا باید بگویم که با تیمی که در نهایت به آن رسیدم بسیار خوش شانس بودم. همه بچه ها اهمیت آموزش را درک کردند و می خواستند شغلی پیدا کنند. و به نظر من، این تنها دلیلی بود که توانستیم پروژه را تکمیل کنیم. هر بار که به بن بست می رسیدیم، همه دور هم جمع می شدیم و شرایط را پشت سر می گذاشتیم. رک و پوست کنده کار کردن در چنین محیطی لذت بخش بود. البته تمام این مدت با هیجان زیادی همراه بود. حتی یادم می آید که در تعطیلات اردیبهشت با خانواده و دوستانمان به تعطیلات رفتیم و فکر می کردم که بتوانم استراحت کنم. نه =) همه چیز از ذهن من خارج شد به جز آنچه در طول فرآیند یادگیری لازم بود. برای یک دقیقه فراموش کردن غیرممکن بود. اما این حتی برای بهتر شدن است =) و اینجا این داستان به پایان می رسد. در دوره ای که کار روی پروژه را تمام می کردیم، قبل از پایان آموزش به من پیشنهاد مصاحبه داده شد. با وجود اضطراب زیاد، از آن گذشتم و اولین پیشنهادم را دریافت کردم. فکر نمی کنم لازم باشد بگویم که شادی من حد و مرزی نداشت. بالاخره به هدفم رسیدم و وارد مرحله جدیدی شدم. در حال حاضر هشتمین ماه است که کار می کنم. و هر روز متقاعد می شوم که این مال من است و کاری را که انجام می دهم دوست دارم. طبیعتاً انگیزه بیشتری از این واقعیت به دست می‌آید که کار من حقوق مناسبی دارد و شرکت اطمینان می‌دهد که در حین کار احساس راحتی می‌کنم. در کشور ما به ندرت می توانید چنین چیزی را ببینید. طبیعتاً الان هم لحظات سختی پیش می آید و گاهی باید فدای خواب و کار شبانه شد. چه خوب باشد چه نباشد، من آن را دوست دارم. به علاوه هرگز از دید مدیریت غافل نمی شود. در طول هفت سال گذشته، من واقعاً از کاری که انجام می‌دهم لذت برده‌ام. طبیعتاً این تأثیر مثبتی در تمام جنبه های زندگی من داشت. در نتیجه می توانم بگویم با وجود همه سختی ها و موانع، هرکسی می تواند به خواسته خود برسد. شما فقط باید از مسیر مورد نظر منحرف نشوید، تمام تلاش خود را بکنید و در هنگام وقوع شکست تسلیم نشوید. ببخشید که اینقدر نوشتم امیدوارم این به کسی در مواقع سخت کمک کند. به من کمک کرد. با آرزوی بهترین ها و تشکر از تیم JavaRush. شما خیلی به من کمک کردید =) ادامه UPD، چند سال بعد 👉 مسیر سوییچر به IT v2.0
نظرات
TO VIEW ALL COMMENTS OR TO MAKE A COMMENT,
GO TO FULL VERSION