JavaRush /وبلاگ جاوا /Random-FA /شروع به ساختن استارتاپم کردم

شروع به ساختن استارتاپم کردم

در گروه منتشر شد
وقتی همه در کلاس قصد داشتند برنامه نویس شوند، من که تسلیم ایده های عاشقانه ام در مورد پزشکی شدم، تصمیم گرفتم دکتر شوم. این واقعیت که خانواده من در سال 2001 توانایی خرید رایانه را نداشتند، نقش مهمی ایفا کرد. شروع به ساختن استارتاپ خود کردم - 1دروس علوم رایانه به وضوح برای برقراری ارتباط با رایانه بر اساس نام کوچک کافی نبود. به یاد دارم در کلاس دهم، در دوره کارآموزی مدرسه، به من مأموریت دادند که به دبیر مدرسه کمک کنم و در آنجا وظیفه ویرایش یک فلاپی دیسک با یک فایل حاوی اطلاعات مهم به من داده شد. بنابراین من نتوانستم این برنامه را برای چند روز باز کنم و در پایان از یک معلم علوم کامپیوتر مدرسه خواستند تا کار را انجام دهد. سپس برای سال‌ها یاد گرفتم که انجام کاری روی کامپیوتر بسیار دشوار است. وقتی به عنوان پزشک شروع به کار کردم ، دائماً در تشخیص مشکل داشتم (در واقع، تمام کار من یک مشکل مداوم بود). همیشه سعی می کردم در مقالات و کتاب ها از اینترنت به دنبال پاسخ و کمک بگردم، اما همیشه چیزی را که نیاز داشتم یا خیلی دیر پیدا نمی کردم. 6 سال پیش من اولین حمله خود را برای ایجاد برنامه ای برای تشخیص تشخیص داشتم. من پولی نداشتم که به متخصصان برای ایجاد برنامه پرداخت کنم. اما من به علوم دقیق علاقه داشتم و تصمیم گرفتم برنامه نویسی را به تنهایی در اینترنت بخوانم. من شروع به مطالعه اولین سایت C++ کردم که نظرم را جلب کرد . همزمان چند کتاب درسی باستانی علوم کامپیوتر را می خواندم. و آن زمان برای من 3 ماه طول کشید تا اینکه با سایت های تشخیصی آماده (چک کننده علائم) در اینترنت مواجه شدم. من که از سطح آنها شگفت زده شدم، متوجه شدم که اینجا چیزی برای گرفتن ندارم و این ایده را رها کردم. این امکان هم وجود داشت که به دلیل نزدیک شدن به مرخصی زایمان و توجهم به زندگی خانوادگی ام اجازه رفتن بدهند. با بیرون آمدن از مرخصی زایمان، دوباره با سر در آخرالزمانی که در پزشکی اتفاق می افتاد فرو رفتم. به دلیل شرایط خانوادگی، نتوانستم شهر کوچکی را که برای اقامت رایگان در آن تعیین شده بودم، ترک کنم. دورنمای ماندن در شغلی که دوست نداشتم تا آخر عمر مرا بیشتر از همیشه افسرده کرد. و سپس ایده قدیمی من شروع به تشدید کرد - نوشتن برنامه پزشکی خودم. من در سال 2015 30 ساله بودم. این بار بیشتر به انتخاب زبان برخورد کردم . من نگاه کردم که چه چیزی مورد تقاضا بود، چه چیزی مورد تمجید قرار گرفت، کجا به آنها پرداخت شد. و من جاوا را انتخاب کردم . چند کتاب را با عنوان «جاوا برای آدمک‌ها، مبتدیان، کودکان، مادربزرگ‌ها در 30 روز» خواندم. و من ذره ای احساس برنامه نویسی نکردم. دوباره به سایت هایی با مقالات آموزشی در مورد جاوا رفتم و همه چیز را مرحله به مرحله تکرار کردم. این زمانی بود که من برای اولین بار JavaRush را دیدم، سطوح رایگان را حل کرد؛ پرداخت پول برای اشتراک در آن زمان به نظرم بیهوده بود. من کاملاً شنیدم که در برنامه نویسی هنوز بسیاری از چیزها از کدهای دزدیده شده، عصا و دوچرخه تشکیل شده است، بنابراین تصمیم گرفتم که به جاوا در سطح لازم تسلط داشته باشم و به مرحله بعدی رفتم. من چند ماه را صرف یادگیری CLIPS کردم ، زبانی برای نوشتن سیستم های خبره. به دلایلی، آن زمان برای من ناراحت نشد که هیچ کس برای چندین دهه به این زبان علاقه مند نبود. زمانی که یک الگوریتم کوچک را در CLIPS نوشتم، تنها کاری که باید انجام می‌دادم این بود که آن را به یک وب‌سایت متصل کنم و از قبل پروژه تکمیل‌شده خودم را داشتم. اما معلوم شد که تنها دروس نحوه انجام این کار، ویدیوهایی به زبان اسپانیایی از YouTube است. به طور کلی، در آن لحظه به ذهنم خطور کرد که برای نوشتن آنچه در ذهنم است، باید غرق در برنامه نویسی شوم . در پزشکی مشکل بزرگی برای کسب مهارت های عملی وجود دارد. مطالعه روی بیماران از نظر قانونی می تواند خطرناک باشد و موسسات هرگز پولی برای شبیه سازها و فانتوم ها ندارند. بنابراین به پزشکان بدبخت به سادگی از روی کتاب و پوستر آموزش داده می شود. گاهی اوقات می توانید همچنان در بخش بایستید و با بیماران مکالمه شفاهی داشته باشید. و این سیستم باطل، ابتدا سرم را پر از تئوری کرده و تنها پس از سالها استفاده از این ذخایر دانش در عمل، محکم در سرم جا افتاده است. من... میترسیدم کد بنویسم...اگه اشتباه کنم چی؟! واضح است که اشتباه یک دکتر و یک برنامه نویس آسمان و زمین است، اما نگرش اشتباه قبلاً در ذهن من ایجاد شده بود و باید به نوعی ترس از نوشتن کد را غلبه می کردم. و بعد یاد JavaRush افتادم . از آنجایی که به آن به عنوان راهی برای آشنایی بیشتر من با محیط توسعه نگاه کردم، در نهایت تصمیم گرفتم پول نقد را پرداخت کنم و با یک دوره کارآموزی اشتراک بخرم. حماسه با اعتباردهنده حدود سه ماه به طول انجامید. و حتی کمی لذت به من داد. دوستانم که در مورد سرگرمی من باخبر شدند، از اتفاقی که می افتاد گیج شدند. اما داستان های موفقیت دیگران ما را ترغیب می کرد که دل خود را از دست ندهیم و تا انتها بخزیم. و به سمت رویایم خزیدم. سطح 30 با اندوه به نصف رسید. من تونستم یک تکلیف تستی برای کارآموزی باز کنم! و تا شش ماه بعد... هر روز سعی کردم حلش کنم. شش ماه، کارل! بالاخره انجامش دادم و قبول شدم. من در هفته اول تقریباً یک نیمه خدای برنامه نویسی احساس می کردم. به نظرم آمد که جوجه اردک زشت وقتی فهمید که یک قو زیبا است، این احساس را داشت. وقتی تازه با دخترم راه می رفتم، انگشتانم برای کیبورد تنگ شده بودند و در رویاهایم نوعی کد تایپ می کردم. اما وقتی دوره کارآموزی شروع شد، دوباره احساس کردم که کاملاً بی اهمیت هستم. معلوم شد که حجم اطلاعات بسیار زیاد است. اولین دوره کارآموزی را تا درس 3 گذراندم. دومی تا 6 یا 7 سالگی بود، و در دوره کارآموزی سوم احساس کردم که از برنامه نویسی متنفرم اگر در نهایت شروع به نوشتن آنچه در ذهنم دارم نکنم. و شروع کردم.. خوشبختانه دانش به دست آمده از دوره کارآموزی برای ایجاد چارچوب درخواست خودم کافی بود. مجبور شدم خودم خیلی درس بخوانم (بیشترش به زبان انگلیسی)، نیم لیتر اشک بریزم و حتی چند نماز بخوانم. و در پایان اکتبر 2018، من بالاخره mvp خود را در سرور مستقر کردم. دلسوزان ممکن است کنجکاو باشند: etiona.com وقتی در کل این تجارت درگیر شدم، حتی از وجود چنین کلمه ای - استارتاپ - خبر نداشتم. و حتی بیشتر از این، معلوم می شود که 95٪ در سال های اول شکست خواهند خورد. اما بگذار زمان همه چیز را سر جای خودش بگذارد و به من فرصتی بدهد تا خودم را محک بزنم. شاید داستان من توسط رویایی مانند من خوانده شود. و با به یاد آوردن ایده های تحقق نیافته خود، تصمیم می گیرد چیزی از خود بیافریند، چیزی که جهان هنوز بدون مشارکت او ندیده است و برای مدت طولانی نخواهد دید. برنامه نویسی فرصت های باورنکردنی برای این کار فراهم می کند. شما، حتی در یک شهر کوچک استانی در اتاق خود محبوس هستید، فرصتی برای یافتن درآمد مناسب و تبدیل شدن به بخشی از یک جامعه عظیم از افراد باهوش دارید. آستانه ورود حداقل است: یک کامپیوتر، ترجیحا با اتصال به اینترنت، وقت و پشتکار شما. خوب، خوب، و مقداری پول برای اشتراک در JavaRush، زیرا به هر حال همه ما اینجا هستیم. در مقایسه با کاری که برای پزشک شدن باید انجام دهید، این یک مزخرف محض است. پرتوهای نور و خیر به همه! باشد که همه ما موفق شویم! نکته اصلی این است که خود را باور داشته باشید!
نظرات
TO VIEW ALL COMMENTS OR TO MAKE A COMMENT,
GO TO FULL VERSION