JavaRush /وبلاگ جاوا /Random-FA /در طول سال ها به هدف خود!
Андрей Гореликов
مرحله
Москва

در طول سال ها به هدف خود!

در گروه منتشر شد
سلام به همه. قبل از آن، من یک بررسی کوچک در مورد کارآموزی گریگوری نوشتم، اما قبل از تجربه تجاری طولانی مدت بود؛ اکنون برای سال دوم کار می کنم. من می‌خواهم داستان موفقیت خود را بنویسم: از روی تجربه می‌دانم که وقتی در ابتدای سفر هستید، بسیار محرک است. در طول سال ها به هدف خود!  - 1درباره من: با انگیزه مطالعه فناوری های جدید، مقاوم در برابر استرس، اجتماعی، دارای ذهنی تحلیلی، ویژگی های رهبری و در عین حال کارآمد. من به خوبی در یک تیم کار می کنم، تجربه راه اندازی دارم. تمرکز بر سبک زندگی سالم و ارزش های خانوادگی. علایق: گردشگری کوهستان، تاریخ، نواختن آلات موسیقی، ورزش و غیره. او بیش از 10 سال کارآفرین فردی بود. من تجربه استفاده از پلتفرم های تجارت الکترونیک Tranzaq و Quik را دارم. موضوع پایان نامه در آکادمی: «استراتژی مدیریت سبد اوراق بهادار یک سازمان». در کل فکر می کنم همه چیز روشن است. دوستان به شوخی گفتند که من ظاهراً شخصی را تهدید کردم یا به کسی رشوه دادم تا به من شغل توسعه دهند))) انگیزه هایی که برای آن شروع به مطالعه برنامه نویسی کردم به طور کلی مانند انگیزه های بسیاری بود - به همان اندازه انگیزه مالی (درآمد پایدار و مناسب). ) و میل به تحقق بخشیدن به خود پس از 30 سال. در کل برنامه نویسی برام چالش بود)) تا 32 سالگی (تعداد فکری خوب)) فقط تجربه نوشتن برنامه های مدرسه با استفاده از لوگوی لاک پشت را داشتم))) اولین کارم را در 34 سالگی شروع کردم! تحصیلات من تخصصی نیست - چند دوره دانشگاه فنی برای تبدیل شدن به یک مهندس خودرو ، سپس مرخصی تحصیلی، سپس تحصیلاتم را به عنوان اقتصاددان به صورت مکاتبه ای به پایان رساندم. در سال 2015/16 من 1C، Python را مطالعه کردم : امتحان گواهینامه حرفه ای را در پلت فرم 8.3 قبول کردم. من با یک دوست بزرگتر که مدت زیادی با 1C کار می کرد مشورت کردم (سلام روم) و تصمیم گرفتم با جاوا ریسک کنم - همیشه می توانم به 1C برگردم . من شروع به مطالعه JavaRush در اوقات فراغت خود کردم). پس از شش ماه مطالعه بر روی JavaRush موفقیت خاصی حاصل نشد:کلاس ها نامنظم بود و من متوجه شدم که باید سرعت بیشتری داشته باشم: اولاً اشتراک به زودی به پایان می رسد و ثانیاً به این ترتیب که این به یک پروژه طولانی تبدیل نشود. در بهار 2017، اشتراک به پایان رسید. من شروع کردم، مانند بسیاری از مردم که برای یک دوره کارآموزی آماده می شوند، اما مشکلاتی در راه اندازی پروژه های وب وجود داشت: این نسخه IDEA من بود که با Tomcat مشکل داشت ((با تشکر از بچه هایی که به آنها کمک کردند، اما این مشکل نزدیک به تابستان حل شد. سپس ویندوز را تخریب کردم، لینوکس را نصب کردم، مشکلات جدید شروع شد - در لپ تاپ قدیمی، چیزی به طور مداوم طبق برنامه در حال پرواز بود، لپ تاپ به سادگی گیر کرد و از کار افتاد، تنها راه حل آن تغییر به توزیع دیگری. من در نصب لینوکس و راه اندازی محیط کار بهتر شدم)) به طور کلی، نه برای بهار و نه برای کارآموزی تابستانی وقت آماده شدن نداشتم: باید یک جوری درآمد کسب می کردم، زیرا برای چهار نفر کار می کنم. مردم (همسرم کار نمی کند و ما دو فرزند داریم). با توجه به پول موضوع، همانطور که در آن شوخی - وضعیت مالی - می توانید قهوه را در خانه بنوشید))). چند سالی می‌شد که کسب و کارم زیاد درآمد نداشت و برای اینکه سرم برای درس خواندن آزاد باشد، تابستان‌ها برای پدرم در مزرعه گل به صورت پاره وقت کار می‌کردم. من به معنای واقعی کلمه چندین فصل متوالی کار کردم و برای اینکه تا فصل بعد پول کافی داشته باشم ، بند را کاملاً سفت کردم)). برای درک بهتر مطالب ، من دائماً هر آنچه را که می‌خواندم با پدرم در میان می‌گذاشتم و سعی می‌کردم با انگشتانم توضیح دهم که چگونه آن را می‌فهمم و چرا به آن نیاز است، که از او بسیار سپاسگزارم! من، مانند بسیاری از برنامه نویسان، در انتقال صحیح هر آنچه می دانم به دیگران مشکلات خاصی دارم))). در اصل، کار سخت تابستان 2015 بود که مرا برانگیخت تا به تغییر تخصص خود از یک کارآفرین به چیزی پایدارتر و عاری از گرد و غبار فکر کنم))، زیرا حتی زمانی که کارها به طور کلی خوب پیش می رفت، همچنان وجود داشت. تنش - جمع کردن اجاره، مالیات، پرداخت کالا و غیره (تجارت اصلی مربوط به عمده فروشی و خرده فروشی مصالح ساختمانی بود). هر از گاهی سعی می‌کردم برای چیزهای جالب‌تری دوباره آموزش ببینم، از فعالیت‌های واسطه‌ای در بازار فرآورده‌های نفتی و فروش زمین در سوچی قبل از المپیک گرفته تا پرورش سگ‌های اصیل) همچنین سعی کردم به عنوان مربی در یک پارک کوهستانی شدید کار کنم. دیواری به ارتفاع 86 متر را فرو کردم تا بعداً مشتریان را بیمه کنم، اگر کسی در وسط مسافت سرعت خود را کم کرد و حصارهایی در لبه صخره ایجاد کرد، آن را با دستانم از چرخ دستی بیرون می آوردم - آنها در مهار سوراخ می کردند، سوراخ می کردند. سوراخ هایی با مته چکشی، سپس قفسه هایی برای نرده ها نصب کردم، کابل ها را کشید، به طور کلی جالب بود)) به طور کلی، تمام تجربه قبلی من هیچ ربطی به JavaEE نداشت. در تابستان 2017 شروع به انجام تکالیف تستی برای Magnit و غیره کردم. اما در آن لحظه من به دنبال شغلی در جنوب بودم و در آنجا برای جوانان بسیار سخت بود: به طور کلی مأموریت ها پروژه های خام بودند. پاییز آمد و من وارد دوره کارآموزی توپجاوا شدم.در ابتدا کار نسبتاً آسان بود، بچه های شلخته کمک کردند، و فناوری ها قبلاً کمی آشنا بودند، اما بعد کار بیشتری برای تکمیل و بازسازی خانه داشتم و در طول دوره کارآموزی شروع به صحبت در مورد موضوعات مربوط به جبهه کردم. (js و غیره)، و دیگر وقت نداشتم همه چیز را هضم کنم. سپس تعطیلات، پایان دوره کارآموزی، اعزام پروژه به هروکو. فقط روز دانشجو بود)). من به یک نقطه خاص رسیدم، یک پروژه وجود داشت، مقداری تجربه در پشته اصلی، و دوباره شروع به جستجوی کار در جنوب کردم، اما آنها یا پول بسیار کمی ارائه دادند یا اصلاً ارائه نکردند))). در عرض چند هفته، متوجه شدم که چیزی برای گرفتن وجود ندارد و تصمیم گرفتم به مسکو برگردم (من خودم اهل مسکو هستم، همسرم اهل قلمرو کراسنودار است). البته برای شروع، تنها رفتم و پیش پدر و مادرم ماندم. من شروع به مصاحبه کردم)) بعد از تعطیلات، البته، چیزی با چیزی بود - همانطور که در مورد سگ می گویند، او همه چیز را می فهمد اما نمی تواند بگوید))))) با نگاه کردن به آینده، در اولین مصاحبه در شرکتی که اکنون من کار ، من حتی نتوانستم یک تک آهنگ بنویسم - به لطف IDEA و تعطیلات طوفانی)) اما دلم را از دست ندادم. به طور کلی، اگر می خواهید به عنوان یک جوان به جایی بروید، نگرش مثبت یکی از مولفه های اصلی است. طبق مشاهدات من ، همانطور که شنیدم، برای یک پست جوان حدود 50 نامزد وجود دارد، پس از یک سال در حال حاضر یک توسعه دهنده میانی برای 10 جای خالی وجود دارد، و بعد از 3-5 سال، یک Signior Tomato برای 50 جای خالی وجود دارد. ، روند یکسان است)) به طور کلی ، پس یک ماه گذشت ، دختران و پسران دوره کارآموزی قبلاً اولین شغل خود را با میانگین +- 50 هزار پیدا کرده اند و هنوز کسی به من پیشنهاد نداده است. به سوالاتی که نمی‌توانستم جواب بدهم، به انباشته شدن و رسیدگی به آن‌ها ادامه دادم. برای اینکه وقت تلف نکنم برای تکرار رایگان دوره کارآموزی بهاره توپجاوا اقدام کردم و بعد برای کارآموز جای خالی پیدا کردم اما با حقوق ناچیز. من به آن خدمات اجتماعی رفتم. عصر دوباره با من تماس گرفتند و پیشنهاد دادند: این اولین پیشنهاد برای یک توسعه دهنده جاوا در زندگی من بود! من فوق العاده خوشحال و مغرور بودم . احتمالاً حتی بیشتر از زمانی که، در سن 20 سالگی، به عنوان یک کارآفرین انفرادی ثبت نام کردم و کسب و کار خود را با شریک فروش مصالح ساختمانی سازماندهی کردم. برای من مهم نبود که حقوق در محدوده حداقل دستمزد بود و بهار روی xml بود. در هر صورت، این اولین پیروزی من بود، با مغز و تلاشم توانستم در عرض چند سال از یک زندگی کاملاً متفاوت، یک شغل توسعه دهنده جاوا به دست بیاورم.. من موافقت کردم که در عرض یک هفته به سر کار بروم ، برای دیدن خانواده خود به جنوب رانندگی کردم و با پر از قدرت برای تسخیر شرکت بیرون رفتم). شرکت کوچک بود، نرم افزار سفارشی را توسعه می داد، تیم بسیار مثبت بود، رئیس دوست داشت صحبت کند و توضیح دهد. فکر می‌کنم در کشور دیگری او معلمی با دستمزد بسیار بالا در آکادمی فناوری اطلاعات باشد. هفته اول مطالعه کردم و شروع به انجام کارهای کوچک کردم. مستندات فنی فریمورک را به زبان انگلیسی به من دادند و گفتند: master it)) اساساً کار قابل اجرا بود، زیرا فریمورک اصلی Spring بود و من قبلاً حدود یک سال بود که به آن مسلط بودم). کار ادامه داشت، تعطیلات ماه مه پرواز کرد، پس از تعطیلات، شور و شوق با چنین انگیزه مالی به نوعی شروع به فروکش کرد، علاوه بر این، من به ویلا رفتم تا کمی هوا بخورم و آنجا، در حالی که سابل گیر کرده را در مزارع بیرون می آوردم. پدرم، من دست‌ها و شانه‌هایم را پیچاندم و در نتیجه بد خوابیدم، تمرکز از بین رفت و یک کار جدید در محل کار آمد، یک کار بسیار گیج کننده. به طور کلی، از آنجایی که نیروی کار اصلی در آنجا دانشجو بودند، البته از نظر پاک بودن کد، مواردی وجود داشت. خوب، مانند بسیاری از مردم: وقتی در شغل فعلی خود چیزی را دوست نداشتم، برای hh درخواست دادم )) و سپس یک جای خالی برای یک جونیور در شرکتی دیدم که در آن سعی کردم در زمستان درخواست بدهم، اما نگرفتم. کار به عنوان کارگر میانی بلافاصله. من مصاحبه ای ترتیب دادم، تأثیر مثبتی گذاشتم، رئیس بخش خاطرنشان کرد که به خوبی پیشرفت کرده ام و قول دادم پیشنهادی ارائه کنم. مجبور شدم منتظر بمانم و مصاحبه دیگری با رئیس بخش انجام دهم و آنها پیشنهاد حقوقی را که بسیار فراتر از انتظار من بود برایم ارسال کردند. من در آسمان هفتم بودم. والدین نیز از دستاوردهای پسرشان شگفت زده و خوشحال شدند - کار با حداقل دستمزد به عنوان کارآموز یک چیز است (یکی از "خیرخواهان" حتی به شوخی گفت: مثلاً با چنین دستمزدی احتمالاً گرد و غبار رایانه ها را پاک می کنید. و من یک بار متوجه شدم که حتی نظافتچی هایی که وارد دفتر می شوند بیش از 15 سال دارند و در عرض چند دقیقه بیشتر از ما در یک روز پرداخت می کنند)) کار کردن برای پول مناسب چیز دیگری است! در مکان جدید همه چیز متفاوت بود، یک شرکت بزرگ - فرصت های عالی!)) دفتر بزرگ، یک جفت مانیتور با کیفیت بالا، یک کامپیوتر قدرتمند، یک تیم بزرگ دوستانه و کار جالب. در کل خیلی خوشحال بودم و نگران نبودم بعد از دوره آزمایشی. روابط در تیم به طور کلی عالی است - ما با هم به میخانه ها رفتیم، رویدادهای شرکتی سرگرم کننده داشتیم و به باشگاه و استخر شنا رفتیم. کار ادامه داشت، پشته کم و بیش آشنا بود. من شروع به خواندن حتی بیشتر ادبیات حرفه ای در تعطیلات آخر هفته و عصر کردم، رفقای من شروع به شوخی کردند که من یک کتاب دوست هستم))) علاوه بر جاوا، من شروع به علاقه مندی به پایگاه های داده در سطح عمیق تری (دوره های آموزشی در محل کار) کردم. موفق به ثبت نام در یک دوره Scala در Tinkoff شد، از اولگ (معلم) بسیار سپاسگزارم که توانست نشان دهد سبک عملکردی چقدر زیبا است: این به طور مستقیم افراد را به مطالعه Scala ترغیب می کند)). متاسفانه به دلیل شرایطی مجبور شدم درسم را قطع کنم. زمستان تمام شده است، بهار آمده است و به نوعی بحث های زباله سال گذشته در مورد یافتن کار دیگر کافی نیست.. زودتر گفته شود. شروع کردم به مصاحبه برای درک سطح حرفه ای فعلی ام. متوجه شدم که باید فناوری خود را بهبود ببخشم، شرایط لازم برای یک کارگر میانی چیست و شروع به دریافت پیشنهاداتی برای حقوقی بیشتر از حقوق در موقعیت فعلی من کردم، حتی آن چیزی که بعد از ترفیع وعده داده شده بود. متفکر شدم... شروع کردم به دنبال مزایای بیشتر در شغل فعلی ام. در ابتدا کار کرد، اما عامل شدیدی که من را از وضعیت فعلی بیرون انداخت، آشنایی با Big Data و دریافت پیشنهاد در این پشته (اکوسیستم Hadoop) بود. در حال حاضر، من مانند یک شوالیه در یک چهارراه هستم - از یک طرف، ما روابط بسیار خوبی در تیم داریم، یک پروژه جالب (سایت بوک میکر)، شرایط کاری راحت، و از طرف دیگر، توسعه در یک امیدوار کننده و تکنولوژی جدید برای من ما باید قبل از پایان هفته تصمیم بگیریم)). با تشکر از همه کسانی که تا آخر مطالعه کردند، این یادداشت فقط برای شما نوشته شده است، زیرا من شرایط اضطراری پر استرس ندارم و فقط کارهای زیادی برای انجام دادن ندارم، اما می خواستم برای افرادی که دوست دارند مفید باشد. من، روزی به این فکر می‌کنم که سفر خود را برای تبدیل شدن به یک توسعه‌دهنده جاوا شروع کنم یا در حال جستجو برای اولین شغلم هستم. اگر سوالی دارید بنویسید سعی می کنم در وقت آزادم پاسخگو باشم. با تشکر فراوان از همه افرادی که در این سفر به من کمک کردند! PS ممکن است روایت کمی متناقض و دارای اشتباهات گرامری باشد، اما به نظر من مهم نیست.
نظرات
TO VIEW ALL COMMENTS OR TO MAKE A COMMENT,
GO TO FULL VERSION