اگر کسی نمی داند، بفتا آکادمی هنرهای فیلم و تلویزیون بریتانیا است و مدتی پیش شروع به اعطای جوایز نه تنها به فیلم ها، بلکه به بازی های ویدیویی کرد.
بفتا اخیراً نامزدهای بازی خود را یک مقام افزایش داده است. دسته جدید Game Beyond Entertainment نام دارد. این جایزه به آن دسته از بازی های ویدیویی اعطا می شود که نه تنها سرگرم کننده هستند، بلکه مسائل جدی جهانی را از طریق همدلی و تأثیر عاطفی مطرح می کنند و محتوا را بالاتر از سرگرمی قرار می دهند. نمایندگان آکادمی خاطرنشان کردند که همه متقاضیان صرفاً بر اساس محتوا، یعنی خلق و خوی عاطفی، موضوع و استفاده نوآورانه از محیط بازی مورد ارزیابی قرار خواهند گرفت. به سختی می توان گفت که منظور دانشگاهیان بفتا از مسائل دنیای واقعی و تعامل عاطفی چیست. با این حال، همه گیمرهای تحریریه ما بلافاصله چندین بازی را به یاد آوردند که شاید در یک زمان بتوانند واجد شرایط دریافت این جایزه باشند. در آنها می توان رگه های فلسفی و همچنین مسائل کاملاً روشن شده دنیای اطراف را یافت. ما این لیست را مورد توجه شما قرار می دهیم.
اگر از ظاهر نه چندان قابل ارائه و بیش از حد "قدیمی" این بازی مستقل دلسرد نشوید، به احتمال زیاد می توانید از داستان شگفت انگیز آن قدردانی کنید. داستان کودکی که خود را در سیاهچال غیرقابل درک مملو از موجوداتی به نام هیولا می بیند. در واقع، اگر دقت کنید، معلوم می شود که «هیولاها» به هر حال چنین هیولاهایی نیستند.
در این بازی چندین پایان وجود دارد و شما می توانید برای بار دوم بدون کشتن یک موجود زنده از آن عبور کنید. و اگر کسی را بکشید... قول می دهیم در پایان بازی از این اقدام احساس بدی خواهید کرد. این بازی باعث میشود بدون فکر کردن به عواقب، درباره تصمیمهایی که بر اساس برچسبها میگیریم فکر کنید.
این ایده "اگر کسی شبیه یک هیولا به نظر می رسد، لزوماً یک هیولا نیست" برای بازی جدید نیست. برای مثال در سال 1994 بازی RPG Crusader of Centy با همین ایده بر روی کنسول سگا جنسیس (Mega Drive) عرضه شد. درست است، این اسباب بازی در زمان خود بسیار سنتی تر از Undertale برای زمان خود بود.
یک بازی مستقل مفهومی که داستان سرنوشت چندین "کلاه قرمز کوچولو" در سنین مختلف را روایت می کند. این به مشکل خشونت علیه دختران اختصاص دارد: هر یک از قهرمانان به دست "گرگ خاکستری" شخصی خود می میرند. سکانس های صوتی و تصویری جالب شما را به بازی می کشاند. شما در حال تلاش برای یافتن راهی برای جلوگیری از پایان غم انگیز هستید، اما واقعاً تنها یک گزینه وجود دارد - اجازه ندهید "گرگ ها" شما را به عمق جنگل ببرند (و این در بازی دست نیافتنی است).
در نگاه اول، این یک "بازی جنگی" معمولی است، یک تیراندازی سوم شخص معمولی. بازی در شهر دبی در امارات متحده عربی اتفاق می افتد که پس از یک رشته طوفان های شن در مقیاس بزرگ به یک منطقه فاجعه تبدیل شده است. شخصیتهای اصلی، سربازان نیروهای ویژه دلتا، خود را در خط مقدم درگیری با یک گردان پیاده نظام شورشی ارتش ایالات متحده میبینند.
با پیشرفت بازی، باید تصمیمات اخلاقی بسیار سختی بگیرید و در پایان شروع به مبارزه با افراد خود می کنید، زیرا معلوم می شود که تمام وحشت هایی که در بازی اتفاق می افتد کار کارفرمایان و متحدان شما است.
توصیف این بازی بسیار دشوار است، بازی بسیار کمتر. در اینجا یک آسایشگاه شخصی کوچک برای توسعه دهندگان است، داستان خانواده رایان و امی گرین، که پسر یک ساله آنها به سرطان مبتلا شد. من حتی نمیخواهم تصور کنم که این پیشرفت چه هزینهای برای آنها داشت، اما آنها احتمالاً به آن نیاز داشتند تا ارزش زندگی را نشان دهند و یاد جوئل پنج ساله را گرامی بدارند، که سرانجام پس از آن توسط "آن اژدها، سرطان" گرفته شد. چهار سال مبارزه برای زندگی گاهی اوقات می توان اژدها را شکست داد، اما افسوس که نه همیشه. احتمالا ترسناک ترین بازی در تاریخ صنعت.
اول از همه به بازی Persona 4 اشاره می کنیم، زیرا این همان بازی است که نویسنده این سطور با آن بیشتر آشناست. در نگاه اول، این یک داستان کارآگاهی عرفانی در مورد دانش آموزان و برای دانش آموزان مدرسه است. اما در واقع، اگر سن و سال و محیط معمولی شخصیتهای اصلی را نادیده بگیرید، میتوانید احساس کنید که نویسندگان سریال چقدر عمیق را حفر کردهاند. فلسفه بازی به معنای واقعی کلمه در گیم پلی بافته شده است. در واقع، نام «پرسونا» از کتابهای یونگ گرفته شده است و به معنای سازش بین فرد و جامعه است.
در بازی، Alter ego شما و دوستانش یک پرونده قتل را بررسی می کنند و نه تنها با هیولاها، بلکه با ارواح مبارزه می کنند. این مفهوم از فلسفه نیز سرچشمه میگیرد: به گفته یونگ، "شبح" بخشی از "من" شماست که در خود نمیپذیرید. و این دانش آموزان اسباب بازی در "Persona" باید خود را درک کنند، روح خود را بشناسند - این تنها راهی است که آنها می توانند آن را شکست دهند و شخصیت خود را بدست آورند.
جدیدترین بازی این سری تا به امروز، Persona 5، بر چالشهای زندگی در جامعهای تمرکز دارد که به معنای واقعی کلمه شما را در غل و زنجیر قرار میدهد و بدون توجه به نظرتان درباره خودتان، بهطور تهاجمی به شما میگوید که چه کسی هستید.
شخصیتهای اصلی، همگی همان دانشآموزان دبیرستانی، تلاش میکنند از این «غل و زنجیر» بیرون بیایند. هر یک از قهرمانان تا حدی یک طرد شده هستند، اما معلوم می شود که قادر به کاوش در "قلعه ها" نامرئی برای اکثر مردم هستند که از افکار و خواسته های مردم بافته شده اند. آنها با دزدیدن قلب افراد نامهربان تلاش می کنند تا شر را از بین ببرند و در نتیجه قلعه ها را ویران کنند.
یک طرح بسیار کوتاه بدون اسپویلر: 2183، فرمانده شپرد، رئیس سفینه فضایی نرماندی، اودیسه خود را شروع می کند که اختصاص داده شده به نجات جهان از شر یک شر جهانی است که می تواند هر زندگی ارگانیک را نابود کند. سریال معروف فضایی Action/RPG در این لیست چه می کند؟ انتخاب های اخلاقی که در بازی انجام می دهید بسیار مشروط هستند. حتی اگر خطوط «قرمز» را انتخاب کنید و مانند آخرین رفتار بد رفتار کنید، قهرمان اصلی کهکشان باقی میمانید که آن را از مرگ حتمی نجات میدهد. بله، برخی از اقدامات شما بر عواقب آن تأثیر می گذارد، اما بسیاری از بازی های خوب این رویکرد را دارند.
با این حال، بازی موضوع نسبتاً عمیقی را مطرح می کند که در دنیای مدرن نمی توان از آن اجتناب کرد. این در مورد نژادپرستی است. در دنیای Mass Effect، سازمانی به نام سربروس وجود دارد که منافع نسل بشر را چنان بالا میبرد که از منافع کهکشان غافل میشود. شورایی در اینجا وجود دارد که همه نژادها نمی توانند به آن بپیوندند. دریانورد پرسلی، یک مرد نظامی ارثی، وجود دارد که نگرش بسیار منفی نسبت به تصمیم شپرد برای پر کردن خدمه کشتی با بیگانگان دارد. در اینجا حتی "کولی ها" وجود دارد - ناوگان عشایری تورین که هیچ کس نمی خواهد میزبان آن باشد و از نمایندگان این نژاد اجتناب می شود و با تعصب شدید رفتار می شود.
و علیرغم تصمیماتی که بازیکن می گیرد، بازی سعی می کند نشان دهد که بشریت به تنهایی نمی تواند کهکشان را نجات دهد. درست مثل هر نژاد دیگری. تنها با متحد کردن نیروها می توانید یک دشمن قدرتمند را شکست دهید. معمولی؟ البته پیش پا افتاده است. اما به دلایلی این حقیقت پیش پا افتاده در دنیای واقعی به همه نمی رسد.
برخی فایرواچ را «شبیهساز راه رفتن» میخوانند و میگویند که این اصلاً یک بازی نیست. خوب، کسی خواهد دید که این اثر تصویری کوچک به خوبی مشکل فرار از مشکلات و خود، روابط با دیگران، مشکل بی عملی و عواقب آن را توصیف می کند.
بازی از تکنیک جالبی استفاده میکند: از نقطهای به بعد، به نظر شما میرسد که در جنگلهای وایومینگ، جایی که قهرمان داستان شما خود را میبیند، چیزی وحشتناک، عرفانی... یا جنایتکاران سازمانیافته، در موارد شدید، در کمین است. یا هر دو. اما یک چرخش ناگهانی - و ... نتیجه در ابتدا پیش پا افتاده و ساده است. با این حال، اگر در مورد آن فکر کنید، تراژدی رخ داده به هیچ وجه از نظر محتوا کمتر از وحشت های عرفانی نیست.
درست است، برای درک این موضوع باید یا زیاد بخوانید یا نوعی تجربه زندگی داشته باشید. فایرواچ به احتمال زیاد برای افراد بسیار جوان مناسب نخواهد بود.
بقا در جریان درگیری های مسلحانه مدرن موضوع اصلی این جنگ من است. شما یک سرباز را کنترل نمی کنید، بلکه گروهی از غیرنظامیان را کنترل می کنید که شبانه روز در تلاش برای زنده ماندن هستند. جستجو برای آذوقه و دارو، غارتگران، سرد، تصمیمات دشوار. خب، در نسخه توسعه یافته This war of mine: the Littles، بچه هایی به این فرمول اضافه شدند که حتی در جهنم جنگ هم بچه می مانند. آنها در پناه شما کاربرد بسیار کمی دارند، دائماً خود و دیگران را به خطر می اندازند ... اما آنها را به سرنوشت خود رها نمی کنند؟
یکی دیگر از بازی های کمتر شناخته شده از سازندگان Persona، Atlus. این بار بیشتر از بزرگسالان است، زیرا به بیش از 18 موضوع، یعنی روابط، خیانت، مسئولیت و غیره می پردازد. برای این بازی، Atlus حتی زحمت انجام یک نظرسنجی ناشناس را هم کشید که نشان داد 75 درصد از مردان و زنان 20 تا 40 ساله حداقل یک بار به طرف مقابل خود خیانت کرده اند.
در بازی، افسار وینسنت، یک کارمند سی و چند ساله به ما داده میشود که هر طور که میخواهد زندگی میکند و از فکر ازدواج با دوست دخترش متحجر میشود. چرا؟ او واقعاً خودش را نمی شناسد، به احتمال زیاد از مسئولیت می ترسد. یک روز او با غریبه ای مرموز آشنا می شود که صبح با او در یک تخت از خواب بیدار می شود و ... و به زودی یک کابوس واقعی شروع می شود.
وینسنت در طول روز با نیمههای «رسمی» و «غیر رسمی» سروکار دارد، شبها با دوستانش در یک بار استراحت میکند، و شبها به شکل یک پسر شاخدار در شورت خانوادگی، سعی میکند جان خود را نجات دهد و از یک برج مکعبی نامفهوم بالا بروید، جایی که همه ساکنان آن گوسفندان انسان نما هستند، که در واقع آنها در بدبختی برادر هستند. و اینها فقط رویا نیستند: شایعاتی در سراسر شهر پخش شد مبنی بر اینکه صبح بسیاری از مردان جوان را در رختخواب مرده پیدا کردند. و بله، پایان بازی به انتخاب شما و پاسخ به سوالات بستگی دارد.
شما می گویید: "خب، خوب." "بازی در مورد کلوبوکی که در هزارتویی با هیولاها و قرص ها زندانی است در این لیست کم و بیش جدی چه می کند؟" اما با Pac Man کار چندان ساده ای نیست! قوانین بازی را به خاطر بسپارید. در حالی که شما ضعیف هستید، ارواح شما را می خورند. به محض دریافت یک قرص جادویی و قوی شدن، نه تنها به کار خودت فکر می کنی و مشکلاتت را حل می کنی، بلکه خودت تبدیل به روحی می شوی که همه را می خورد...
یک عکس بسیار غم انگیز ظاهر می شود! نه، برای اینکه قهرمان ما قوانین بازی را تغییر دهد، در نهایت دشمنان خود را آرام کند، در حالی که قدرت دارد، سعی کند مشکل را به صورت مسالمت آمیز حل کند. هیچ چیز شبیه این نیست. یا شما هستید یا آنها اگر به تاریخ گونه ما نگاه کنید، به نظر می رسد که اگر تا حد زیادی ساده شده باشد، همه چیز دقیقاً اینگونه کار می کند. پس شاید یکی از درست ترین نمودارهای جامعه پیش روی ما باشد. که، افسوس، بسیار غم انگیز است.
چه بازی هایی بر جهان بینی شما تأثیر گذاشته است؟ ما از شما دعوت می کنیم لیست ما را در نظرات گسترش دهید، با نشان دادن:
|
GO TO FULL VERSION